مهدیه خانومیمهدیه خانومی، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

!!! زنده باد کودکی

یک و نیم سالگی!

1394/9/25 16:37
نویسنده : مامان فهیمه
585 بازدید
اشتراک گذاری

پروردگارا ! مرا در تربیت فرزندم یاری کن و به تلاشم در این امر به کرم و رحمت خودت برکت بده و کاستی هایم را به لطف خودت جبران نما.

 

              

 

 

 

محبتیک و نیم سالگیت مبارک عزیز دلممحبت

الان دیگه کاملا بزرگ شدی و همه چیزو میفهمی. کاربرد اشیا هرچیزی رو که دیده باشی بلدی و تقلید میکنی. کلمات رو هرچی رو که بشنوی از ما یا از تی وی یا هرجای دیگه با لحن کودکانت تکرار میکنی. البته بعضی وقتام نمیفهمم چی میگی وقتی مخاطبت منم همینطوری الکی میگم باشه یا آره. گاهی خوشحال میشی میری گاهی هم اخم میکنی و دوباره با صدای بلندتر حرفتو تکرار میکنی. اینجور وقتا حواستو پرت میکنم مثلا میگم بریم نقاشی بکشیم؟ شبا تا من میام بخوابم سریع از روی تشک خودت میای سرجای من میخوابی و با خنده و جیغ و داد منو دیگه راه نمیدی که بخوابم.آرام تا موبایل من یا بابا زنگ میخوره با سرعت بدو بدو میری ورش میداری فرار میکنی پشت مبل. گاهی هم نمیرسیم ازت بگیریم تماس قطع میشه. بعضی وقتا همینطوری بدون اینکه کارم داشته باشی صداتو نازک میکنی و منو صدا میزنی تا من بگم جووون. بعد میخندی. گاهی هم که کار بدی کردی و ازت ناراحتم همینطور صدام میکنی منم نگات نمیکنم و جوابتو نمیدم انقد صدا میکنی تا بگم بعععله بازم راضی نمیشی و ادامه میدی و تا نخندم بهت و نگم جون ول نمیکنی.خنده وقتی به صورت ریتمیک قربون صدقت میرم خودتو تکون میدی و میرقصی. یادگرفتی هروقت میگم جیگر مامان کیه کیه میگی من من. ناناز مامان کیه کیه من من و... میگیم اسمت چیه میگی مهدیه. فامیلت چیه جنتی.  خاله چندتا کلیپ از مادربزرگ و بابابزرگ و دایی علی و حسین کوچولو برامون فرستاده هرروز میشینی صدبار همونا رو از روی گوشی من نگاه میکنی. جای هر کدوم رو هم دقیقا میدونی کجاست. همینطور بازیارو.گوشی رو میاری میدی به من که برات باز کنم و همش میگی علی علی. (منظورت دایی علیه). من دیگه گوشیمو نمیبینم از دست تو. گاهی هم به خاطر اینکه سرت زیاد روی گوشی نباشه از صبح تا شب گوشیمو برنمیدارم که تو هم یادت نیفته که کلیپ ببینی. عوضش باهات بازی میکنم که سرت گرم شه.دلغک

نیمه ابان چندروز بعد از تولدم یه کادو دادی به مامان اون هم این بود که بالاخره تونستی حلقه هاتو مرتب بچینی. کاری که با اینکه خیلی منتظرش بودم انجام بدی اما هیچوقت بهت یاد ندادم. خودت بعد از اینکه مدتها آزمون و خطا کردی یاد گرفتی و حالا که یاد گرفتی دیگه زیاد باهاشون بازی نمیکنی و من هم مجبورم همش اسباب بازی های جدید برات بگیرم. به نقاشی بسیار علاقه داری. بعضی وقتا خودت میکشی بعضی وقتام من یا بابا رو مینشونی که برات نقاشی بکشیم. اسم و شکل بعضی چیزارو از طریق نقاشی یاد گرفتی. من عکسشو میکشم و تو هم اسمشو میگی. مثل ستاره، ماه، دایره، مربع، گل، قلب، انار، حلقه، درخت، توپ، دکمه،و... چندتا صورتک برات میکشم مثلا میگم نی نی خوشحال و میخندمآرام باز نی نی ناراحت میکشم برات و چهره مو ناراحت میکنمغمگین و همینطور نی نی لالا خواب و... به این بازی هم علاقه داری و همش میگی نی نی لالا. ینی نی نی که لالا کرده بکش. کلمات "سلام و بابا" رو هم بنویسم میتونی بگی که چی نوشتم.  یه بار زیرنویس تلویزیون تایمر یه برنامه عدد پنج رو نشون داد تو هم سریع نشون دادی گفتی قلب. کلا هرجا عدد پنج میبینی میگی قلب. اعداد رو کم و بیش میشناسی. هرجا میبینی چندتا عدد نوشته میگی سه چار پنج، سه چار پنج. مثلا میری روی صندلی که ماهیای آکواریوم رو ببینی به دماسنج گوشه آکواریوم اشاره میکنی و همینو میگی. کابینتا رو بیشترشو از دست شلوغکاریات چسب زدم. کابینت قابلمه هارو که روزی چندبار پیاده میکنی. یکی از کابینت هارو هم خالی کردم فقط مخصوص تو. بعضی وقتام اونجا بازی میکنی. البته زیاد بهت سخت نمیگیرم حواسم بهت هست تا وقتی که کار خطرناکی نکنی اجازه میدم با همه چیز بازی کنی و دنیای اطرافتو بشناسی.

بعد از چندمرتبه دریا رفتن و آبتنی توی وان بادی به آب بازی خیلی علاقه پیدا کردی. چندروز پیش دست منو گرفتی بردی پشت در حموم گفتی "آبازی". عاشق نی نی و بچه های کوچیک هستی . رفتیم واکسنتو بزنیم چندتا نی نی توی بهداشت بود. انقد ذوق میکردی. از پیش این نی نی پیش اون نی نی. کلیپ حسین کوچولو رو هم که نگاه میکنی دستاتو مثل حالت دستای اون (مثل نوزادا) به هم میکشی و میخندی. قبلا وقتی بغل بابا بودی و میخواستی بری بیرون به منم با دستت اشاره میکردی میگفتی بیا. حالا میری میگی بابای. تا قرآن دست ما میبینی میای میگیری میذاری روی پات میگی ألاه یا ألاهُم. و همینو همش تکرار میکنی با صوت.خنده وقت نماز هم که میشه چادری که خاله سکینه برات دوخته و فرستاده سرت میکنی و کنار ما بعضی از حرکات مارو تقلید میکنی. گاهی هم بدون چادر. برای سجده دراز میکشی لباتو یا چونه تو میذاری روی مهر. از حدود شونزده هفده ماهگی خودتو توی آینه شناختی. هروقت که کار خوب و عاقلانه ای انجام میدی بابات میگه به من رفته بقیه وقتا هم حتما به من رفتی.متفکر

ناگفته نماند که ماهروز هفده ماهگیت موهاتو از ته با ماشین زدیم که درشت و پرپشت بشه. از وقتی موهاتو زدیم بانمک تر و خواستنی تر شدی انگار. واسه من که همه جوره خوشگلی.بوسمحبت

 

با عروسکت الووو میکنی:

22 آبان:

اینم از اون کاراته:

من و تو کنار ساحل مشغول صدف جمع کردن:

مرغان دریایی:

بدون شرح:

اینم کابینت مخصوص خودت:

مشغول آبیاری باغچه سبزیجات خونمون:

اینم یه سلفی که خیلی دوسش دارم:

بعضی از نقاشیهای من و تو:

یلدای 94:

پسندها (3)

نظرات (2)

گیلدا
27 آذر 94 17:54
18 ماهگیت مبارک دختر باهوش و زرنگ
مامان راضی
22 فروردین 95 10:07
فدای مهدیه گلی دختر ناازم