مهدیه خانومیمهدیه خانومی، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

!!! زنده باد کودکی

18 تا 22 ماهگی + سفر نوروزی

1395/2/7 12:58
نویسنده : مامان فهیمه
772 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسکمزیبا

خیلی وقته برات ننوشتم چون زمستون تقریبا آرومی رو باهم داشتیم و چیز قابل ذکری پیش نیومد. به جز یه سفر کوتاه دو هفته ای به مشهد و بجنورد. گفتنی ها از دو هفته قبل عید شروع میشه که دایی علی که توی مرخصی سربازی بود همراه محمدعلی مهمون ما شدن که خیلی عالی بود و خوش گذشت.آرام

بعد از اون رفتیم مسافرت نوروزی که بهترین مسافرتی بود که تا حالا رفتم. یه سفر یک هفته ای به بندر عباس، قشم، شیراز، استهبان و کلا شهرهای استان فارس رو گذری دور زدیم. در طول سفر چیزهای جالب، دیدنی و جدید زیاد دیدیم. از آدمها و شهرها و جاده ها و طبیعت وطن. اما یه صحنه خیلی جالب که همیشه توی ذهنم میمونه  کوچ عشایر استان فارس از کنار جاده بود که متاسفانه چون توی ماشین بودیم و در حال عبور، نشد عکس بگیرم. یه گله ی بزرگ و تعداد زیادی اسب و الاغ و شتر که تا جایی که میشد بارشون کرده بودن و یه نفر هم بالا نشسته بود. مردان چوب به دست و زنان و بچه ها با لباسهای پرچین و رنگارنگ محلی. صحنه هایی به یاد ماندنی و زیبا. هوای فروردینی ابر و آفتاب  و  سردوگرم قشنگی بود که جذابیت مسیر رو برامون بیشتر میکرد. از خاطرات خوب دیگه مسیر داراب به استهبان بود که پر از گردنه های با شیب تند و زیبا بود. ما این مسیر رو غروب از داراب آغاز کردیم جاده ای پر پیچ و خم بدون هیچ تابلوی راهنمایی در یک شب مهتابی و زیبا. احساس مختلفی داشتیم هم هیجان از دیدن آن همه زیبایی و شکوه و قدرت خداوند هم استرس از بابت گردنه های خلوت و ناآشنا. بالاخره آخر شب بعد از آن همه استرس و هیجان و خستگی به شهر بسیار بسیار زیبا وسرد استهبان رسیدیم و شب رو اونجا اقامت کردیم. تو هم دختر خوبی بودی توی سفر. عقب ماشین رو برات مثل تخت درست کرده بودیم و کلا همونجا بودی. فقط بعضی وقتا گریه میکردی و میومدی جلو.

از سفر که برگشتیم مادربزرگ و دایی مهدی و زندایی و محمدعلی مهمونمون بودن تا سیزده بدر. کلا اسفند و فروردین پرباری بود.آرام

الان توی 22 ماهگی هستی و هرروز جذاب تر و دلرباتر از قبل میشی. 18تا کلمه بلدی بخونی(مامان، بابا، مهدیه جنتی، سلام، آب، دریا، علی، سیب، انار، ماشین، خرگوش، کتاب، ماه، مادر، توپ، لالا، نی نی). اینا کلمه هاییه که بهشون علاقه داری. از شکل ها دایره، مربع و مثلث  رو میشناسی و توی خونه یا کوچه و خیابون و جاده هرجا که این شکلها رو ببینی نشون میدی و اسمشو میگی. از آجرنمای توی کوچه گرفته تا تابلوهای راهنمایی و رانندگی و وسایل خونه و اسباب بازی ها و کتابات.خنده به کتاب خیلی علاقه داری. تقریبا هرروز با توجه به عکسای توی کتاب برات داستان میسازم. از روی خود کتاب که بخونم زیاد گوش نمیکنی مگه اینکه شعر شاد کودکانه باشه که بعضی جاهاشو بلدی و تکرار میکنی.

رنگها رو کم و بیش یاد گرفتی. چندروز پیش توپت رو آوردی دادی دستم و گفتی مِمِز (قرمز). خیلی خوشحالم کردی. اگه بهت بگم بادکنک آبی یا سبز رو برام بیار همونو میاری. الان چندروزه دیگه بهت شیرخشک نمیدم و از شیشه گرفتمت. یه کم لاغر شدی.غمگین

صحبت کردنت خیلی پیشرفت کرده. خیلی از کلمه هارو واضح تکرار میکنی. جمله میسازی و منظورتو میرسونی. مثلا بابا که میخواد بیرون بره میگی مهدیه ببر. یا میگی بیسوکیتی بده، نی نی لالا کرده و... بعضی وقتا یه حالتی از خودت در میاری بعد به منم میگی "اینجوری کن". خنده وقتی بهت میگم بریم لالا کنیم هرجا که باشی میگی "همینجا".آرام صحبت کردنت خیلی منو یاد دایی علی میندازه. خیلی از کلمه هارو شبیه وقتی میگی که دایی علی تازه به حرف اومده بود. به برف میگی "بس" به نمک میگی "مَمَک" هرچیزی رو ندونی چیه یکسره میپرسی "این چیه" وقتی میترسی میگی "ترسید" دقیقا مثل دایی علی.

با تلفن حرف زدن رو خیلی دوست داری.گاهی گوشی های مارو گاهی هم کنترل تلویزیون و اسپیلت و هرچیزی که شبیه گوشی باشه دستت میگیری و توی خونه راه میری و صحبت میکنی. البته ما فقط همون اولشو میفهمیم که میگی " الو سلام خوبی".چشمک بعضی از کلمه هارو هم یه طوری میگی که فقط من میفهمم. مثلا به کش و گیره و کلیپس کلا میگی (گِشب). حوله (لُوله). طالبی (طابِیی). بیسکوییت (بیسوکیتی) قبلاتر میگفتی (بیسیکو). خودکار (شُکا). تلویزیون (تیمِزون). چندروزی بود همش میومدی میگفتی نِما بده نِما. ما هم نمیفهمیدیم چی میخوای. تا اینکه یه بار بابارو درحال مسواک زدن دیدی. دستتو دراز کردی و گفتی نِما بده. اون موقع متوجه شدیم که منظورت مسواک بوده.

به کوچکترین مکعب برج مکعبی ات خیلی علاقه داری. همیشه دستته و قیافه تو ملوس میکنی و میگی "کوچولو". وقتی هم که گمش میکنی میای از ما میپرسی " کوچولو کووو؟؟؟ کوچولو" . لالایی ها و شعرهایی که معمولا برات میخونم رو حفظ شدی. یه بار که برات لالایی می خوندم وسطش یه مکث کوچولو ایجاد شد. دیدم خودت بقیه شو ادامه دادی.آرام وقتی با ماشین میریم خیابون دقیقا میدونی کجاها تاب و سرسره داره. تا رد میشیم اشاره میکنی " تاب تاب" . وقتی هم که سوار تاب میشی توی پارک پیاده شدنت دیگه با خداست. به سطح شیب دار و پله برقی خیلی علاقه داری. هرجا ببینی باید حتما بری.

بعضی از روحیات و اخلاقیاتت رو خیلی دوست دارم. یکیش اینه که به روابطت با آدمای دور و برت بیشتر از مسایل کوچیکی که ممکنه پیش بیاد اهمیت میدی. مثلا موقع بازی با همسن و سالات هرچیزی هم که پیش بیاد خودتو لوس نمیکنی و گریه کنی. بازم با خوشرویی به بازی ادامه میدی. وسایلاتو برای ایجاد رابطه دوستی با دوستات قسمت میکنی واصلا از اینکه چیزی به کسی بدی ناراحت نمیشی. کلا دست و دلباز و لارژی. و البته مهربان. دوست دارم گل من.بغل

عکساتو از جدید به قدیم میذارم.

أداهات وقتی که میخوام ازت عکس بگیرم:

بعد از 1000تا عکس اینا از توش دراومد:

پیکنیک دریایی و کمک به بابا:

کلمات و اشکالی رو که بلدی برات روی دیوار چسبوندم بعضی وقتا گذری میخونی شون:

عکسهای سفر

موزستان های اطراف چابهار:

شکوفه و میوه موز:

داخل لندی گراف به سمت جزیره قشم که در افق دیده میشه:

جنگلهای حرا _ قشم:

غار خوربَس _ قشم:

نارنجستان های استان فارس_ داراب_ چشمه گلابی:

امامزاده پیر مراد و شیر سنگی داخل صحن _ استهبان:

آبشار مصنوعی و کوچه باغ های استهبان:

انجیرستان های استهبان:

کپر های میان انجیرستان ها:

کاخ ساسانی _ سروستان:

آرامگاه سعدی _ شیراز:

حافظیه:

دروازه قرآن _ صبح بارانی و زیبا و سرد شیراز:

باغ ارم:

شکوه تخت جمشید(انقد با ابهت بود که بغض گلومو گرفته بود. زمین و زمان رو فراموش کرده بودم کلا. آهنگ ایران سالار عقیلی هم با صدای بلند توی محوطه پخش میشد. همون که میگفت "ایستادی به جنگ رودررو" یه جایی دیگه نتونستم جلوی اشکامو بگیرم):

نقش رستم:

کعبه زرتشت:

در راه برگشت به بندرعباس از مسیر فیروزآباد:

 

پیش از نوروز:

اینم ناهارمون ماهی کباب خوشمزه

 

شب برفی مشهد _ زمستان 94:

 

عکسهای چابهار _ زمستان 94:

شیرین زبونی هات:

نقاشی هات توی کتابی که بابا جون در اختیارت گذاشت:

نمایی از گوشی من بعد از اینکه از دست تو گرفتمش. گاهی تا 100تا فیلم و عکس این مدلی پاک میکنم از گوشیم:

و نهایتا اسم وبلاگت که توی لیست به روز شده های سایت نی نی وبلاگ اومده:

وااای ینی هلاک شدم تا این پست رو به سرانجام رسوندم.خسته  فک کنم طولانی ترین پست وبلاگت باشه. سعی میکنم از این به بعد زود به زودتر بیام عزیزکم.بای بای

پسندها (3)

نظرات (3)

گیلدا
9 اردیبهشت 95 13:39
همیشه به گشت و شادی دخمل باهوش
یارا
9 اردیبهشت 95 17:54
همیشه ب گردش و مسافرت.با اجازه لینکتون کردم که همیشه بهتون سر بزنم
fatemh
22 خرداد 95 19:05
سلام تولدت مبارک کوچولو